تقدیم به تمام عاشقا
نوشته شده توسط : aliamiri

 

وقتی که تنهاومتفکردرکنارتونشسته٬ دستهای مهربانت رادردست می گیرم

وروح خودرابه لذات کوچک رهاکرده٬ازخودبی خبرمی شوم وجریان ساعات را

به چشم فراموشی می نگرم٬ هنگامی که باهم درمیان کوچه هاگردش

می کنیم وتونغمات روح بخش٬ گوش جانم رانوازش میدهی٬یامن عهدوپیمان

شب دوشین تورابازگفته٬ خودسوگندمی خورم که جزتوکسی راستایش

نکنم٬ یازمانی که پیشانیت رابرزانوی لرزان من نهاده مراچون پروانه ایی که

بی اختیارازبرگ گل آویزد مفتون دل پرمحبت خودمی سازی٬ ناگهان تیری از

اندیشه وبیم دردلم می نشیند٬ مرارنگ پریده ولرزان وپریشان دل می بینی

که درعین سرور٬ بی اراده٬ اشک ازدیدگانم فرومی ریزد.پس درآغوشم

می کشی وعلت گریه ام رامی پرسی.ازچشمان تونیزقطراتی چندفرو

می غلتدوبااب دیدگان من درمی آمیزد.می پرسی: که دلت ازچه گرفته؟

چراگریه می کنی؟ می گویی :ای مایۀ عشق من٬ رازدلت رابرمن فاش کن

تاشایدازبیان آن٬ الام درونی ات تسلی یابدومن بتوانم دل اندوهگین ات اراز

دل خویش مرهمی سازم!ای نیمۀ وجود من!دیگر سبب گریه واندوه مرا

مپرس. زمانی که درآغوش توجای دارم ودرآیینۀ روی تو می نگرم٬ هیچ کس

رازیراین گنبدواژگون کامرواترازخودنمی بینم٬ ولی دراین یاعات سعادت بخش

نیزسروشی پیوسته درگوش من فرومی خواندکه شاهین زمان آن سعادت

راخواهدربودونسیم حوادث شمع عشق ماراخواهدکشت٬ آن وقت است

که مرغ روحم بااظطراب فراوان درفضای مبهم ومرموزآینده بال می گشاید

ودردل می گویم:

سعادتی که به فنامحکوم باوخیالی بیش نیست        بااین خواب وخیال چه کنم؟شدخواب .





:: بازدید از این مطلب : 227
|
امتیاز مطلب : 28
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
تاریخ انتشار : 24 / 4 / 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: