پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان امد وقتست که باز ایی
دایم گل این بستان شاداب نمی ماند
دریاب ضعیفان را دروقت توانایی
دیشب گله زلفش بابادهمی کردم
گفتا غلطی بگذر زین فکرت سودایی
صد بادصبا اینجا با سلسله می رقصند
اینست حریف ای دل تا بادنپیمایی
مشتاقی ومهجوری دور از تو چنانم کرد
کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی
یارب به که شاید گفت این نکته که در عالم
رخساره به کس ننمودان شاهد هرجایی
ساقی چمن گل رابی روی تو رنگی نیست
شمشاد خرامان کن تا باغ بیارایی
ای درد توام درمان در بستر ناکامی
وی یاد توام مونس در گوشه تنهایی
در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم
لطف انچه تو اندیشی حکم انچه تو فرمایی
فکرخود و رای خود در عالم رندی نیست
کفرست در این مذهب خودبینی وخودرایی
زین دایره مینا خونین جگرم می ده
تا حل کنم این مشکل در ساغر مینایی
حافظ شب هجران شد بوی خوش وصل امد
شادیت مبارک باد ای عاشق شیدایی
:: بازدید از این مطلب : 365
|
امتیاز مطلب : 160
|
تعداد امتیازدهندگان : 38
|
مجموع امتیاز : 38